Category:
گفت و گو با نادر مهذبنیا؛ نقاش و مدرس نقاشی
اصفهان مهد آبرنگ است
اگر شما هم از دوستداران هنر هستید و سعی میکنید هر هفته، سری به گالریها و پاتوقهای هنری شهر بزنید، تصدیق میکنید که «نقاشی» و مخصوصاً «آبرنگ» جایگاه ویژهای در میان هنردوستان اصفهان دارد. از همین روی، در ادامهی سری گفت و گوهایمان با چهرههای هنری شهر، این هفته در صفحهی هنر و ادبیات گفت و گوی ما را با نادر مهذب نیا، نقاش و مدرس نقاشی میخوانید.
نادر مهذب نیا، متولد اصفهان و فارغالتحصیل دانشکده هنر در سال 1380 است. فعالیت هنری خود را از سال 1374 آغاز کرده، مدرک ممتاز انجمن خوشنویسان را دارد، آثارش در نمایشگاههای گروهی و انفرادی زیادی به نمایش گذاشته شدهاند، مدیرمسئول آموزشگاه هنرهای تجسمی شور پرواز است و همین اواخر، 40 اثرش را با موضوعات ابنیه، مناظر طبیعی، عشایر و دیدنیهای کوچه پس کوچههای فراموش شدهی اصفهان به گالری «خانه نقش» آورده بود.
اجازه بدهید به نقطهی آغاز کارتان برگردیم. چرا نقاشی، چرا آبرنگ؟!
اول لطف خدا و حمایت خانواده بالاخص پدرم بود. پدرم حتی هنوز اولین بومها و دفترهای من را حفط کردهاند و مشوق من بودند. چرا آبرنگ؟! من ابتدا رنگ و روغن، سیاه قلم و پاستل کار میکردم. بعد به قول معروف که میگویند:« خدا اگر زحکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری» من با رنگ روغن مشکل پوستی پیدا کردم و دکتر توصیهی اکید کرد که از رنگهای شیمیایی استفاده نکنم. قبل از دانشگاه بود.
مدتی نقاشی را کنار گذاشتم و بعد دیدم خلا هنر تمام زندگیام را فراگرفته. دنبال تکنیک جایگزین بودم و چون پدر، آبرنگ کار میکردند، با آبرنگ آشنا شدم. در آبرنگ اتفاقهایی میافتد که در ید اختیار ما نیست. تنها تکنیکی است که ممکن است شما قلم را اینجا بگذارید ولی رنگ فراتر برود و اتفاقاتی بیافتد که تا حدود 70،80 درصد به ما بستگی دارد ولی بقیهاش نه!
آبرنگ در سالهای دانشگاه هم خیلی به کمکم آمد و توانستم با اطلاعات علمی که در کنار اندوختههای ذهنیام پیدا کردم، شکوفاتر کار کنم. سایر تکنیکها را هم در حال حاضر کار میکنم ولی آبرنگ برایم معنای دیگری دارد. استاد پورصفا همیشه میگفتند کسانی که آبرنگ کار میکنند، باید به اندازهی آب، روان و به اندازهی رنگ، غنی، باشند. یعنی غنای شخصیت داشته باشند و من سعی کردهام اینگونه باشم.
مثل این که اصفهانیها به آبرنگ علاقهی ویژهای دارند. هم نمایشگاههای آبرنگ، زیاد برپا میشوند و هم استقبال مردم بیشتر است.
میتوانیم بگوییم اصفهان مهد آبرنگ است. از اساتید بزرگ و برجستهای که به ارامنهی اصفهان هم تعلق داشتند، استاد «سمبات دِر کیورغیان» و «یرواند نهاپتیان» دو سردمداری بودند که آبرنگ ایران را بنیان نهادند بعد از این هم نهضت ادامه پیدا کرد. الان تعداد کسانی که به صورت حرفهای آبرنگ را دنبال میکنند بسیار بیشتر است. در نمایشگاههای تهران کارهای رنگ و روغن بیشتر برای مردم شناخته شده هستند ولی در اصفهان مردم به آبرنگ تمایل بیشتری دارند. در کتاب آبرنگ ایران هم میبینیم که تعداد اساتید اصفهانی قابل توجه است.
از چه استادانی بیشتر تاثیر گرفتهاید؟
من وقتی آبرنگ را شروع کردم، خیلی شیفتهی قلم روان استاد سمبات بودم. استاد که ایران نبودند. تمام کارهایشان را گذاشتم جلویم و شروع کردم یکی یکی کار کردن. کار کردن از روی قلم استاد تاثیر به سزایی در کارهایم داشت و درسهای زیادی در مورد انتخاب رنگها، تاش زدن و... آموختم. در بین اساتید ایران خیلی جست و جو کردم و به قول معروف از هر باغی گلی چیدم و درسی آموختم.
از پدرم هم خیلی تاثیر گرفتم. ایشان آرشیتکت هستند و خیلی روان کار میکردند. به اصطلاح خودمان کارهایشان سبک راندو و معماری بود. شاسی کشیها، نمای پرسپکتیوی که طراحی میکردند و رنگهایی که به صورت لعابی کار میکردند را خیلی دوست داشتم. بعد از دانشگاه، تحقیقاتم را گسترده کردم و حالا «آبرنگ رها» را خیلی دوست دارم.
آبرنگ رها چه ویژگیهایی دارد؟
آبرنگ رها، تثبیت یک لحظهی گذرای خیلی سریع است. از تکنیکهای خیس بهره میگیرد و تا حدی که موضوع را به مخاطب برساند جلو میرود و بقیهاش را به درک مخاطب واگذار میکند.
قبلا من یک اثر را پخته میکردم و به مخاطب تحویل میدادم. اما حالا فکر میکنم به یک بلوغ هنری رسیدهام و احساس میکنم مخاطب آن قدر فهیم هست که با چند لکه، دو رنگ در کنار هم و یک حرکت آزاد منظور را بفهمد. این آبرنگ تکامل یافته را خیلی بیشتر دوست دارم و امیدوارم بتوانم کارها را آزادتر به مردم تحویل بدهم.
کارهایی که در نمایشگاه اخیرتان ارائه دادید، موضوعات مختلفی داشتند. .چه واکنشی از مخاطبانتان دریافت کردید
نسل جوان و بچههای دهههای هفتاد، خیلی در مورد تابلوهایی که در مورد کوچه پس کوچههای اصفهان بودند، سوال میکردند. با علاقه مکان دقیق سر در مجلسی را که موضوع یکی از تابلوهاست، میپرسیدند یا در مورد کارکرد عصارخانه سوال میکردند چون یکی از آثارم سردر عصارخانهای در یکی از محلههای قدیمی اصفهان را نشان میداد.
موضوع کارهایتان را چگونه انتخاب میکنید؟ روند کارتان چگونه است؟
من عکاسی می کنم. مثلاً یک ساعت و نیم، دو ساعت، در کوچه پس کوجهها پیاده میروم و دنبال چیزهایی مثل همین سردر عصارخانه، میگردم. البته متاسفانه، به دلیل بافت فرسوده بعضیهایشان درحال خراب شدن هستند.
گاهی هم هنرجوهایم را میبرم به کوچه پس کوچه هایی که متعلق به ما هستند و دارند فراموش میشوند تا عکاسی کنند و برای نقاشیهایشان سوژه پیدا کنند. مثلاً ما همه اسم گرمابهی شیخ بهایی را شنیدهایم. ولی خیلیهایمان هیچ وقت نرفتهایم ببینیم وضعیتش چگونه است. فقط یک پلاک از آن به جا مانده و جلویش را تیغهی آجر چیدهاند و دارد از دست میرود. به هر حال کوچه پس کوچه ها و بازارها برای بچهها جالب است.
موضوع بیشتر کارهایتان مناظر طبیعی و آثار باستانی است از رنگهای شاد هم استفاده کردهاید.
بله. البته پرتره را هم خیلی دوست دارم و حتی وقتی خیلی شرایط اجتماعی فشار می آورد، قطعاً یک صورت را انتخاب میکنم. ولی خب هنر ما برای مخاطب است.
در مورد رنگها هم، من دوست دارم وقتی تابلوی من روی دیوار خانهی شما قرار میگیرد، و بعد از یک روز کاری خسته کننده، وارد خانه میشوید، از این تابلو انرژی مثبت بگیرید. برای همین از رنگهای پرانرژی و شاد استفاده میکنم.
به گفتهی خودتان حدود 16 سال است که نقاشی میکشید و خب حتماً در این سالها تعداد بسیار زیادی اثر کشیدهاید و برخی از آنها را هم هنوز دارید.
بله. از سال 83 تا به حال، که کارهایم را کد گذاری و آرشیو کردهام، میدانم که حدود 300، 400 کار انجام دادهام ولی قبلاً که تدریس نمیکردم، فعالتر بودم. من از هر نمایشگاه، یک مجموعهی شخصی دارم. خانمم که بزرگترین مشوق و حامی من بوده، از هر نمایشگاه چند کار را برای خودش برمیدارد و همینها برایم باقی میمانند.
اگر بخواهید از ایران خارج بشوید و فقط سه تا از تابلوها را با خودتان ببرید، کدامها را انتخاب میکنید و چرا؟!
کارهایی که برایم خیلی ارزشمندند، یکی، کاری است که در شانزده سالگی انجام دادهام و آن زمان هم پدرم و هم سایر اساتید تاییدش کردند. و دو کار دیگر که مربوط به صحن داخلی کلیسای وانک و زنان عشایر هستد. اما همهی تابلوهایم متعلق به ایران هستند. شاید جعبه رنگ و پالت و وسیلههایم را ببرم ولی هیچ وقت تابلوهایم را نمیبرم.
حتی وقتی تابلوهایی را به خارج از ایران میفروشم، بعد با یکی دلشکستگی خاصی از آنها یاد میکنم. یک بغضی در گلویم میماند که این کار غریب است. درست است که سفیر فرهنگی و نماد هنر کشور ماست ولی تابلوهایی را که اینجا هستند و گاهی که به خانهی دوستی میروم، میبینم که هنوز روی دیوارشان هستند، حس خوبی به من میدهند. حتی بارها شده وقتی روی مبل خانهی دوستم نشستهام، رو به روی تابلو، در ذهنم با تابلویم حرف میزنم، انرژی میگیرم و بلند میشوم میروم!
چند ساعت در روز، صرف نقاشی میکنید؟!
هر روز، 14 تا 16 ساعت قلمو در دستم است. حدود 8 ساعت در گالری برای هنرجویانم و بعد در خانه.
نفیسه حاجاتی
اصفهان زیبا
زمان انتشار: یکشنبه 10 بهمن ماه 1389
آدرس: روزنامه اصفهان زیبا، شماره 1185، صفحه هنر و ادبیات، صفحه هفت، شماره هشتم
Add new comment